رویای من

علایق و آرمان ها و مطالب دوست داشتنی شخصی من

رویای من

علایق و آرمان ها و مطالب دوست داشتنی شخصی من

معرفی فیلم باغ فردوس 5 بعد از ظهر

نویسنده، تهیه کننده و کارگردان: سیامک شایقی مدیر فیلمبرداری:غلامرضا آزادی، موسیقی: سعید شهرام، بازیگران: رضا کیانیان- لادن مستوفی- آزیتا حاجیان- حامد بهداد
خلاصه داستان: شیرین برای حل مشکل روحی دخترش به دوستی قدیمی، بهمن عطار، مراجعه می کند که روزی دلبسته اش بوده، اما شیرین به عشق او پاسخ مثبت نداده است. دکتر درمان خود را آغاز می کند اما غافل از اینکه وارد بازی عاشقانه شده است.

سیامک شایقی از آن دسته فیلمسازانی بوده که همیشه به مضامین اجتماعی علاقه ای خاص داشته است. این نگاه او را می توان از نخستین ساخته هایش تا امروز پی گرفت. یکی دیگر از علاقمندی های این فیلمساز روایت داستان های کلاسیک است.

او این بار هم پس از چند سال دوری از سینما به سینمای مورد علاقه اش آمده و حاصل فیلم باغ فردوس 5 بعد از ظهر است. این فیلم برخلاف ساخته قبلی شایقی، شراره که داستانی جنایی داشت، مضمونی روانشناسانه- عاشقانه دارد. فیلم در دقایق نخستین با مخاطب ارتباطی معقول بر قرار می کند. داستان اولیه هم در نگاه اول جذاب می نماید. اما این داستان جذاب خیلی زود به پایان می رسد. داستان عاشقانه و نوستالژیک عشق شیرین و دکتر و در ادامه جایگزین شدن عشق دختر شیرین به جای آن رنگ می بازد و جای آن را نصیحت های روانشناسانه می گیرد. این شکل روایت ریتم یکسان اولیه را نیز دستخوش نقصان می کند. در یک جمله داستانی که می توانست مبنای یک فیلم کوتاه و جذاب باشد بی دلیل کشدار و ملال آور می شود. تنها در برخی فصول به مدد بازی جذاب کیانیان و بهداد تماشاگر لحظات را تحمل می کند. اما این جذابیت با بازی بد لادن مستوفی رنگ می بازد.

رضا کیانیان در این فیلم بر خلاف دیگر بازی هایش کاملا درونگراست. او حال را به یاد گذشته سپری می کند. نوع نگاه کیانیان به گونه ای طراحی شده که کمتر به مخاطب اجازه می دهد به درون شخصیت راه پیدا کند. در واقع این بازیگر دائم تماشاگر را به آینده ارجاع می دهد. تماشاگر در صحنه های بعدی متوجه می شود دکتر قصد داشته به مخاطب چه بگوید. همین مسئله و رفتار روانی دختر باعث می شود تماشاگر در برخی فصول داستان را از دست بدهد و نتواند آنگونه که باید داستان را دنبال کند. به این مسئله فصل هایی را هم بیفزایید که هیچ ارتباطی با کلیت اثر برقرار نمی کند.نمونه اش فصلی است که مستوفی سوار بر ماشین کیانوش گرامی می شود. دیالوگ های راننده و مزاحمت جوانان و برخوردی که راننده با آنان انجام می دهد کاملا از منطق کلیت داستان جدا می افتد. دلیل شکل گیری چنین فصولی را در فیلم می توان در چند نکته جست و جو نمود. مهمترین آنان چند سال دوری شایقی از سینما بوده است.او تمام حرف ها را در دل نهفته کرده تا یکجا بیرون بریزدشان. عجله در سخن گفتن سبب شده شایقی از عمق به سطح بیاید. شاید هم می خواسته درد دل کند که این درد دل باعث از هم گسیختگی داستان شده است. در برخی از این فصول تماشاگر به جای اینکه تحت تاثیر قرار بگیرد، یکسره می خندد. به چنین صحنه هایی فصل آخر فیلم و تراک دوربین به سمت قفس گنجشکان را هم بیفزایید.

البته چون درباره بازی بازیگران سخن به میان آمد نادیده نینگاریم کلیت فضای بازی ها در مواجهه با یکدیگر ارتباطی دیالکتیکی پیدا می کنند. در فیلم مستوفی دل به کیانیان باخته و این در حالی است که حامد بهداد هم دل در گرو مستوفی دارد. در یک منظر کلی می توان اظهار داشت چون مستوفی از شلوغی می گریزد به آرامش کیانیان پناه می آورد. این در حالیست که بهداد کاملا برخوردی متناقض با دکتر دارد. پس مستوفی عاشق آرامش دکترمی شود.

در این بین شخصیتی میانه نیز وجود دارد که حالتی بیمار از نوع بهداد و دکتر است. او به مستوفی پیشنهادات بی شرمانه می کند و او را به واکنش دعوت می کند.

ای کاش شایقی با تمرکز بیشتری پی رنگ داستان فیلمش را دنبال می کرد تا به موفقیت بیشتری می رسید.
البته در باره اکثر نکات صحبت کردیم حیف است از فصلی یاد نکنم که آن را بسیار دوست دارم. دکتر میهمانی منزل مادر مستوفی را ترک می کند. داخل ماشین می نشیند.مادر می آید و خاطرات گذشته از سر نو جان می گیرند. همه چیز بوی قدیم را میدهد. از ماشین دکتر گرفته تا خاطرات نوستالژیک.

فیلم باغ فردوس... اندازه فیلم های قبلی شایقی هم نیست.اما محترم است. شاید این لفظ مناسب یک نقد نباشد. ولی فیلم مخاطبش را گول نمی زند. این خود در سینمای امروز ما بسیار غنیمت است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.